همشهری داستان

داستان کوتاه را اینجا بخوانید ...

همشهری داستان

داستان کوتاه را اینجا بخوانید ...

ثـــروت کــــوروش

ثـــروت کــــوروش

زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.
کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ...
گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست.
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم.

بخوان و عبرت بگیر

بخوان و عبرت بگیر
ابن عباس می گوید : در میان بنى اسرائیل عابدى بود بنام "برصیصا" که زمانى طولانى عبادت کرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانى را نزد او مى آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى یافتند، روزى زن جوانى را که از یک خانواده با شخصیت بود به وسیله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد، شیطان در اینجا به وسوسه گرى مشغول شد، و آنقدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز کرد! چیزى نگذشت که معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیمتر است ) زن را به قتل رسانید، و در گوشه اى از بیابان دفن کرد! 

برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکى زده ، این خبر در تمام شهر پیچید، و به گوش امیر رسید، او با گروهى از مردم حرکت کرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى که جنایات عابد، مسلم شد او را از عبادتگاهش فروکشیدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بیاویزند، هنگامى که بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شیطان در نظرش مجسم شد، گفت : من بودم که تو را به این روز افکندم ! و اگر آنچه را مى گویم اطاعت کنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد!عابد گفت چه کنم ؟ گفت : تنها یک سجده براى من کن کافى است ! عابد گفت: در این حالتى که مى بینى توانائى ندارم شیطان گفت : اشاره اى کفایت مى کند، عابد با گوشه چشم ، یا با دست خود، اشاره اى کرد و سجده به شیطان آورد و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت ! آرى چنین است سرانجام وسوسه هاى شیاطین، و منافقانى که در خط آنها هستند.

قرآن در این رابطه میگوید :«کَمَثَلِ الشیْطنِ إِذْ قَالَ لِلانسنِ اکفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنى بَرِى ءٌ مِّنک إِنى أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِینَ»1 ؛ (این منافقان ) در مثل مانند شیطان اند که به انسان (همان برصیصاى عابد) گفت : به خدا کافر شو. پس از آن که به دستور آن ملعون کافر شد، به او گفت : من از تو بیزارم . من از عذاب پروردگار عالمیان مى ترسم !

کــــلــنگــت را بـــردار !!! ...

کــــلــنگــت را بـــردار !!! ...


قلمی از قلمدان قاضی افتاد.
شخصی که آنجا حضور داشت گفت : جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.
قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ.
تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟
مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی.

"عبید زاکانی"

پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی ! ...

پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی ! ...


تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد.
یک پیمانکار
آمریکایی، یک مکزیکی و یک ایرانی در این مناقصه شرکت کردند.

پیمانکار آمریکایی پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 900 دلار اعلام کرد.
مسؤل کاخ سفید دلیل قیمت گذاری اش را پرسید و وی در پاسخ گفت:
400 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 400 دلار بابت هزینه های کارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.

پیمانکار مکزیکی هم پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 700 دلار اعلام کرد.
300 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 300 دلار بابت هزینه های کارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.

اما نوبت به پیمانکار ایرانی که رسید بدون محاسبه و بازدید از محل به سمت مسؤل کاح سفید رفت
و در گوشش گفت: قیمت پیشنهادی من 2700 دلار است!!!
مسؤل کاخ سفید با عصبانیت گفت: تو دیوانه شدی، چرا 2700 دلار؟!!!!!
پیمانکار ایرانی در کمال خونسردی در گوشش گفت: آرام باش ...
..
1000 دلار برای تو ...... و 1000 برای من ....... و انجام کار هم با پیمانکار مکزیکی.
و پیمانکار ایرانی در مناقصه پیروز شد !!!!