“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم
سه ظرف را روی آتش قرار
دادیم. در یکی از ظرفها هویج در دیگری تخم مرغ و در دیگری قهوه ریختیم
و پس از 15 دقیقه:
هویج: که سفت و محکم بود نرم و ملایم شد
تخم مرغ که شل و وارفته بود سفت ومحکم شد دانه های قهوه در آب حل شدند
و آب رنگ و بوی قهوه گرفته است. حالا فرض کنید آبی که در حال جوشیدن
است مشکلات زندگیست . شما در مقابل مشکلات چگونه اید؟
مثل هویج سخت و قوی وارد مشکلات می شوید ودر مقابل بسیار خسته میشوید
امیدتان را از دست داده وتسلیم می شوید. هیچ وقت مثل هویج نباشید..!
با قلبی ملایم وحساس وارد میشوید وبا یک قلب سخت وبی احساس خارج میشوید
از دیگران متنفر میشوید و همواره تمایل به جدال دارید. هیچ وقت مثل تخم
مرغ نباشید…!
در مقابل مشکلات مثل قهوه باشید. آب قهوه را تغییر نمیدهد. قهوه آب را
تغییر میدهد. هر چه آب داغتر باشد طعم قهوه بهتر میشود…!
پس بیایید در
مقابل مشکلات مثل قهوه باشیم ما مشکلات را تغییر دهیم. نگذاریم مشکلات
ما را تغییر دهد.
از طعم قهوه تان
لذت ببرید
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد
تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !
هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش
را بدهی !!
مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از
آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...
بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.
بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت
وگفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟
بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید
صدای پول دریافت کند !