کــــلــنگــت را
بـــردار !!!
...
پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی
! ...
تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد.
یک پیمانکار آمریکایی، یک مکزیکی و یک ایرانی در این مناقصه شرکت کردند.
پیمانکار آمریکایی پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 900 دلار اعلام کرد.
مسؤل کاخ سفید دلیل قیمت گذاری اش را پرسید و وی در پاسخ گفت:
400 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 400 دلار بابت هزینه های کارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.
پیمانکار مکزیکی هم پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 700 دلار اعلام کرد.
300 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 300 دلار بابت هزینه های کارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.
اما نوبت به پیمانکار ایرانی که رسید بدون محاسبه و بازدید از محل به سمت مسؤل کاح سفید رفت
و در گوشش گفت: قیمت پیشنهادی من 2700 دلار است!!!
مسؤل کاخ سفید با عصبانیت گفت: تو دیوانه شدی، چرا 2700 دلار؟!!!!!
پیمانکار ایرانی در کمال خونسردی در گوشش گفت: آرام باش ...
..
1000 دلار برای تو ...... و 1000 برای من ....... و انجام کار هم با پیمانکار مکزیکی.
و پیمانکار ایرانی در مناقصه پیروز شد !!!!
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس
نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن
با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه
این طور نوشته شده بود:
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق
نا چیز باز نشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار
در آن بود دزدید.
این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه
هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت
کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچ کس را هم
ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید
من هستی به من کمک کن ...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر
همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو
کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش
دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام
دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا
گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که
روی آن نوشته شده بود: نامهای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون
نامه چنین بود :
خدای عزیزم، چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر
کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و
روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی
برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم
کارمندان اداره پست آن را برداشتهاند