دزد
جوانمردی!
اسب
سواری، مرد چلاق و افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می
خواست.
مرد سوار دلش به حال او سوخت.
از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را
به مقصد برساند.
مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه ی اسب را کشید و گفت : ... اسب
را بردم ، و با اسب گریخت!
اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد : تو ، تنها اسب را نبردی
، جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم! مرد چلاق اسب را نگه
داشت.
مرد سوار گفت : هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛
زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند!
شما هم با نرم افزار پیش بینی نتایج مسابقات فوتبال پیش بین سافت برنده جوایز این مسابقات باشید.