بازرگانی بود که چهار زن داشت. بازرگان به زن چهارم بیشتر از سه زن دیگر عشق می ورزید، بازرگان از زن چهارمش به خوبی مواظبت می کرد.بازرگان زن سومش را نیز خیلی دوست داشت، بازرگان به زن دومش نیز علاقه مند بود او زن با فکری بود، همواره شکیبایی می کرد و در واقع مورد اطمینان بازرگان بود، هر گاه بازرگان با مشکلی مواجه می شد به زن دومش پناه می آورد. اما زن اول بازرگان بسیار باوفا بود و به همان نسبت که امور خانه را اداره می کرد کوشش فراوانی برای محافظت از اموال شوهرش از خود نشان می داد اما شوهرش توجهی به آن زن نمی کرد.
همه ما در زندگی چهار زن داریم:
1. چهارمین زن همان جسم ما است. اصلاً اهمیت ندارد که چه مدت و چقدر تلاش می کنیم تا جسم ما خوب به نظر آید، هنگامی گه بمیریم ما را ترک می کند.
2. سومین زن دارو ندار، شان و موقعیت است. هنگامی که بمیریم همه آنها به دیگران می رسد.
3. دومین زن، خانواده و دوستان ما هستند. اصلاً مهم نیست وقتی زنده ایم چقدر به ما نزدیکند، بیشترین کاری که می توانند انجام دهند این است که بر سر مزارمان بیایند.
4. اما اولین زن در حقیقت روح ماست روحی که هنگام جستجوی مادیات، ثروت و لذت های دنیایی از آن غافل می شویم.
سلام دوست گرامی وبلاگ خیلی خوبی دارید و من از آن بسیار استفاده میکنم . ممنون میشم اگه منو هم لینک کنید . متشکرم.
خیلی جالب بود
خیلی زیبا بود